تصویر و سخن هفته 102(20 دی ماه سالروز شهادت امیر کبیر)
میرزاتقی خان امیرکبیر نامی است که از تاریخ معاصر ایران زدوده شدنی نیست و بخشهای مهمی از تاریخ معاصر ایران با نام این صدراعظم شهید عجین شده است.سه چیز در امیرکبیر وجود داشت که برای تاریخ ایران نقطه عطف محسوب می شد و تاثیر زیادی بر روزگار ایرانیان گذاشت: اول اینکه او از طبقه ای فرودست جامعه به بالاترین منصب غیرموروثی در ایران رسید و سرسلسله کسانی قرار گرفت که در سالهای بعد از او با دست خالی و همت عالی نردبان ترقی را طی کردند تا در سرنوشت سیاسی و اجتماعی ملت خود اثرگذاری کنند. رسیدن آشپززاده ای به صدارت اعظمی مقتدرترین پادشاه قاجاریه، آن هم به گونه ای که شاه و دربار و قشون و رعیت ایران را تحت تاثیری عمیق قرار دهد، برای نظام فئودالی اشرافیت سیاسی در ایران یک پدیده نامالوف بود و ساختار نامرئی طبقات اجتماعی را درهم می شکست؛ دوم آنکه او اصالتها و باورهای دینی و انسانی خود را به گونه ای کاملا ستودنی محافظت نمود و در اوج قدرت و اقتدار سیاسی، رویه ای مردمی و انسانی در شیوه حکومت داری از خود به یادگار گذاشت، رویه ای که پس از کریمخان زند و روی کارآمدن قاجارها به کلی از میان رفته بود و تواضع و مردم نوازی برای زمامداران ایرانی نه یک فضیلت، بلکه مایه کوچکی شمرده می شد و سوم آنکه امیرکبیر اولین مصلح اجتماعی در حیات ایران نوین محسوب می شود و او بود که سلسله جنبان فکر و عمل اصلاحات اجتماعی در ایران معاصر گردید؛ به گونه ای که در همان دوران محدود صدارت خود پایه و اساس یک ایران مترقی، سلامت و آباد را پی ریخت و اگر دست نابکار اجانب و خائنین او را از تاریخ ایران نگرفته بود، بی شک امروز کشور ما در زمره قدرتهای درجه اول سیاسی و اقتصادی جهان به حساب می آمد.سالهای بعد از امیر، سالهای تاریک و پرآشوب و قهقرایی ایران است و شاهان و درباریان نالایق و رجال خودبافته دوره های بعد، نگذاشتند نهال اصلاحات امیرکبیر به راستی و درستی نشو و نما کند و هرچه که پیش رفت، آفات و کژیهای این نهال بیشتر شد؛ اما نام و نشان و تاثیر امیرکبیر در تاریخ ایران همچنان استوار و پرافتخار باقی ماند و به قول منشی وقت سفارت انگلیس در تهران، او را فناناپذیر ساخت. مقاله پیش رو مختصری از زندگی و اصلاحات او است که ملاحظه خواهید نمود.
میرزاتقیخان امیرکبیر نامی است که از تاریخ معاصر ایران زدودهشدنی نیست و بخشهای مهمی از تاریخ معاصر ایران با نام این صدراعظم شهید عجین شده است.
سهچیز در امیرکبیر وجود داشت که برای تاریخ ایران نقطه عطف محسوب میشد و تاثیر زیادی بر روزگار ایرانیان گذاشت: اول اینکه او از طبقهای فرودست جامعه به بالاترین منصب غیرموروثی در ایران رسید و سرسلسله کسانی قرار گرفت که در سالهای بعد از او با دست خالی و همت عالی نردبان ترقی را طی کردند تا در سرنوشت سیاسی و اجتماعی ملت خود اثرگذاری کنند. رسیدن آشپززادهای به صدارتاعظمی مقتدرترین پادشاه قاجاریه، آنهم بهگونهای که شاه و دربار و قشون و رعیت ایران را تحت تاثیری عمیق قرار دهد، برای نظام فئودالی اشرافیت سیاسی در ایران یک پدیده نامالوف بود و ساختار نامرئی طبقات اجتماعی را درهم میشکست؛ دومآنکه او اصالتها و باورهای دینی و انسانی خود را بهگونهای کاملا ستودنی محافظت نمود و در اوج قدرت و اقتدار سیاسی، رویهای مردمی و انسانی در شیوه حکومتداری از خود به یادگار گذاشت، رویهای که پس از کریمخانزند و رویکارآمدن قاجارها بهکلی از میان رفته بود و تواضع و مردمنوازی برای زمامداران ایرانی نه یک فضیلت، بلکه مایه کوچکی شمرده میشد و سومآنکه امیرکبیر اولین مصلح اجتماعی در حیات ایران نوین محسوب میشود و او بود که سلسلهجنبان فکر و عمل اصلاحات اجتماعی در ایران معاصر گردید؛ بهگونهای که در همان دوران محدود صدارت خود پایه و اساس یک ایران مترقی، سلامت و آباد را پیریخت و اگر دست نابکار اجانب و خائنین او را از تاریخ ایران نگرفته بود، بیشک امروز کشور ما در زمره قدرتهای درجهاول سیاسی و اقتصادی جهان به حساب میآمد.
سالهای بعد از امیر، سالهای تاریک و پرآشوب و قهقرایی ایران است و شاهان و درباریان نالایق و رجال خودبافته دورههای بعد، نگذاشتند نهال اصلاحات امیرکبیر به راستی و درستی نشو و نما کند و هرچه که پیش رفت، آفات و کژیهای این نهال بیشتر شد؛ اما نام و نشان و تاثیر امیرکبیر در تاریخ ایران همچنان استوار و پرافتخار باقی ماند و به قول منشی وقت سفارت انگلیس در تهران، او را فناناپذیر ساخت. مقاله پیشرو مختصری از زندگی و اصلاحات او است که ملاحظه خواهید نمود.
پدر امیرکبیر از اهالی ده «هزاوه» از قرای بلوک فراهان عراق عجم بود که تا شهر سلطانآباد (اراک کنونی) ـ که در آن زمان کرسی عراق عجم به شمار میآمد ـ دو فرسنگ فاصله داشت و در شمال غرب این شهر واقع شده بود. قریه مهرآباد فراهان موطن اصلی خاندان قائم مقام فراهانی در مجاورت ده هزاوه قرار داشت. نظر به این همجواری، پدر امیرکبیر، کربلایی محمدقربان، توانست در عداد خدمتکاران قائم مقام اول، یعنی میرزاعیسی معروف به میرزای بزرگ، درآید و در دستگاه او به سمت آشپزی مشغول گردد. وی بعدها ناظر آشپزخانه و در هنگام پیری قاپوچی این خانواده شد. سال تولد میرزاتقیخان دقیقا معلوم نیست و منابع مختلف آنرا در فاصله سالهای 1210 تا 1214. ق ذکر کردهاند. او از کودکی به همراه پدرش در خانواده قائم مقام در تبریز میزیست و ضمن یاری رساندن به پدر در امور آشپزخانه، با اطفال خردسال خاندان قائممقام محشور و همبازی بود. هوش و درایت و علاقه وافر او به تحصیل، نظر قائم مقام را جلب کرد؛ بهگونهای که ازاهتمام در تعلیم و تربیت او دریغ نورزید. میرزاتقی هرچهزودتر علوم عصر و دانش زمان را فراگرفت. مشهور است که قائممقام در کودکی به وی گفته بود: تو در آتیه مشاغل بزرگی را اشغال خواهی کرد و روزی خواهد رسید که در باریکترین مواقع اگر خائنین مزاحمت نشوند، کشتی طوفان مملکت را از گرداب پریشانی و هلاکت نجات خواهی داد. میرزا ابوالقاسم قائم مقام پس از آن که به منصب صدارت محمدشاه رسید، میرزاتقیخان را به برادرزاده خود، میرزا اسحاق، سپرد و درباره او به برادر خود نوشت: «این پسر ترقیات دارد و قوانین بزرگ به روزگار میگذارد. باش تا صبح دولتش بدمد.»
میرزاتقیخان در سی یا سیوسه سالگی بود که اولین مراحل خدمات اداری خود را در دستگاه عباسمیرزا، ولیعهد و نایبالسلطنه فتحعلیشاه، طی کرد و بهخاطر هوش فراوان و فراستی که از خود نشان داد، مورد توجه خاص میرزا ابوالقاسم قائم مقام و در جایگاه محرم و دوست صمیمی او قرار گرفت. قائممقام که در آن زمان وزیر عباسمیرزا بود، او را تحت فرمان میرزامحمدخان زنگنه امیرنظام به سمت دیوانی لشکر منصوب کرد. امیرکبیر سپس به مقام منشیگری نظام ارتقاء یافت و در این سمت بود که بهخاطر آشناییاش به آداب معاشرت با بیگانگان و حسن سلوک با ماموران خارجی در زمان فتحعلیشاه به همراه هیات اعزامی ایران به روسیه فرستاده شد. وی علاوه بر حسن انجام خدمات اداری، ماموریت[1] سیاسی مهمی را در ارزروم در راستای حل اختلافات ایران و عثمانی و عقد معاهده با آن دولت در زمان سلطنت محمدشاه انجام داد.
وقتی نوبت پادشاهی به ناصرالدینشاه رسید، محیط سیاسی کشور سخت آشفته و متشنج بود و از هر سو فتنهها و قیامها و شورشهای گوناگون برپا بود که امیرکبیر به قوه تدبیر و عزم راسخ و اراده آهنین خود همه آنها را فرونشاند و پایههای سلطنت ناصرالدینشاه را تحکیم کرد. امیرکبیر در آغاز سلطنت ناصرالدینشاه سیاست داخلی خود را بر این مبنا گذارده بود که با نفوذ درباریان مبارزه کند، مستمریهای فوقالعادهای که به اشخاص داده میشد، قطع گردد؛ امور اداری، مالیاتها و درآمدهای دولت تمرکز یابد و سیستم بودجهبندی کشور تنظیم گردد تا میان درآمد و هزینه دولت تعادل ایجاد شود. از دیگر تلاشهای او در راستای سیاست داخلی؛ اقدام برای تشکیل سپاه منظم تحتالسلاح، ازمیانبردن نظام ملوکالطوایفی و نفوذ رؤسای ایلات و همچنین بسط معارف به طریق اقتباس از اصول و معارف اروپایی بود. قلعوقمع سالارالدوله در خراسان، رفع فتنه پیروان باب و سرکوب شورشیان فارس و بختیاری از اولین اقدامات داخلی بود که امیرکبیر بر آنها همت گماشت.
اما اصول سیاست خارجی او را چنین میتوان برشمرد: برقرارکردن روابط دوستی و احترام متقابل با کلیه دول و درهمشکستن قیودی که بر اثر عقد معاهدات سابق به دولت و ملت ایران تحمیل شده بود، اصلاح وضع سفارتخانههای ایران در کشورهای دیگر، جلوگیری از هرگونه نفوذ خارجی در ایران، برانداختن اصول جاسوسی و خدمتگزاری به بیگانه و ریشهکنکردن بیگانهپرستی از دستگاه حاکمه ایران.
در راستای انجام این مقاصد که عظمت ایران و قوت سیاسی کشور در خارج و داخل و نیز بسط و تعمیم نفوذ دولت مرکزی در سراسر کشور منوط به تحقق آنها بود، امیرکبیر با عزمی راسخ و با کوشش و فعالیتی وصفناپذیر گام برمیداشت و حتی از خردسالی و علاقه وافر ناصرالدینشاه به خود در این مسیر بهره میگرفت.
اصلاحات امیرکبیر
1ـ تنظیم بودجه و ایجاد تعادل میان دخل و خرج: امیر از یک سو به کمک معتمدان و با نیروی نظامی جدیدی که ترتیب داده بود مالیاتهای عقبافتاده را وصول کرد و ازسویدیگر کلیه مستمریهای گزاف را که بدون استحقاق به درباریان داده میشد، از بودجه حذف نمود و علاوه بر آن، اصل صرفهجویی در هزینه را حتی در هزینههای دربار و خود ناصرالدینشاه نیز به اجرا درآورد و در اندکمدتی بین درآمدها و هزینههای کشور تعادل برقرار کرد. او برای جبران کسری بودجه دولت، مبالغی از دریافتی حقوق مستمریبگیران را کاهش داد. ازآنجمله، دوهزارتومان از حقوق مرسوم لسانالملک ــ تاریخنگار دربار که در دربار منصب استیفا و منشی خاص نیز داشت ــ، نصف حقوق میرزاحبیبالله قاآنی ــ شاعر رسمی دربار ــ و مقادیری از مستمریهای شاهزادگان، از جمله مستمری شاهزاده عزتنساخانم، ــ همسرحاج میرزا آقاسی ــ را قطع نمود و با این شیوه توانست دو کرور کسری بودجه دولت را جبران کند.
2ـ تشکیل نظام تحت سلاح: امیر در راستای وضع نظام، ابتدا صفوف نیروها را به سبک ممالک اروپایی گروهبندی کرد و سپس برای هرکدام از گروه افسران و سربازان جیره و مواجب تخصیص داد. از جمله دیگر اقدامات در این راستا میتوان به این موارد اشاره کرد: ایجاد کارخانه اسلحهسازی (قورخانه)، تهیه لباس یونیفورم به سبک نظامیان اتریشی برای سربازان ایرانی از پارچه محصول داخل کشور، سعی در تهذیب اخلاق و روحیه سربازان، جلوگیری از تجاوز و تعدی آنان به اموال مردم، تهیه و نشر رسالات و کتب مربوط به فنون نظامی، بنای عمارت توپخانه در تهران و چندین سربازخانه در خارج پایتخت و همچنین ایجاد پاسدارخانهها و سربازخانهها و برخی استحکامات دیگر در شهرستانها و مراکز مهم سوقالجیشی.
3ـ ترویج فرهنگ: امیر را باید از جمله بزرگترین تاثیرگذاران در شکلگیری فرهنگ نوین ایران دانست. احیاء روزنامه، تاسیس دارالفنون، انتشار کتب فنی و بهداشتی، اعزام محصلین به اروپا و استخدام معلمان اروپایی، درواقع بعد عملی ایدههای اصلاحطلبانه او در عرصه فرهنگ را به نمایش گذاشت. به دستور امیرکبیر روزنامه وقایع اتفاقیه تاسیس گردید و نخستین شماره آن در روز جمعه پنجم ربیعالثانی 1267. ق در تهران انتشار یافت. این روزنامه هفتگی و چاپ آن سنگی و به تفاوت دارای دو یا سه ورق بود.
4ـ ایجاد صنایع: مهمترین اقدام امیر در زمینه صنعت عبارت بود از: تاسیس کارخانههای تصفیه شکر و قندسازی در مازندران، بلورسازی در تهران و اصفهان و قم، کاغذسازی در تهران، حریربافی در کاشان و کارخانه نخریسی و . . .، اعزام صنعتگران و کارگران فنی به ممالک اروپایی برای کارآموزی، تاسیس نمایشگاه کالاهای صنعتی ایران در پایتخت، تشویق صنعتگران و صاحبان حرفه و . . . .
5ـ اصلاحات اداری: مهمترین اصلاح اداری امیرکبیر عبارت بود از: تعیین مشاغل و میزان حقوق مقرر برای هر شغل، مبارزه جدی با تنبلی و کاهلی کارمندان دولت، جلوگیری از رشوهخواری، اصلاح وضع چاپارخانههای دولتی به صورتی که آماده حملونقل محصولات پستی به تمام نقاط کشور باشند، ایجاد قراولخانه در معابر و راهها برای حفظ چاپارها و محصولات پستی، تاسیس دایره پاسبانی و آگاهی در پایتخت، نظارت دقیق بر اعمال کارکنان عالیرتبه دولت و حکام ولایات.
در تاریخ تمام ملل و از جمله ایران، در هر دورهای آزادیخواهانی بودهاند که عاقبت جان خود را در راه آزادی و عدالت از دست دادهاند. در تاریخ معاصر ایران و در اوج خفقان و استبداد ناصرالدینشاهی، بدونشک نام میرزاتقیخان امیرکبیر جاودان خواهد ماند. امیرکبیر با آنکه، داماد خاندان سلطنتی (شوهرخواهر ناصرالدینشاه) و وزیر اعظم دربار بود، عُلَم مخالفت با استبداد قاجاری را در عصر خود برافراشت و دراساس جایگاه ظلاللهی ــ سایهخدابودن ــ آنها و نیز در پایههای سلطنت موروثیشان لرزه انداخت. او مردی شجاع، مومن، مسلمان و تحصیلکرده بود که میخواست سنتهای غلط را ریشهکن سازد، از سودجوییهای درباریان و بهویژه شخص شاه و مادرش(مهدعلیا) جلوگیری کند و همچنین از دخالتهای زیادهخواهانه دول روس و انگلیس در ایران ممانعت به عمل آورد. در حالی که تا قبل از آن، شاهان قاجار کشور را ملک شخصی خود میدانستند و مردم نیز رعایای آنان محسوب میشدند و اساسا کسی حق اعتراض به آنها را نداشت. امیرکبیر برای نخستینبار در تاریخ قاجار این قاعده را در هم شکست و چیزی نمانده بود که تلاشهای او غول استبداد ایران را تحت نظارت و کنترل درآورد. گرچه او این راه و حرکت را به پایان نبرد و عاقبت جان خود را نیز بر سر آن فدا کرد، اما نهضتی که وی در راستای اشاعه روشنفکری و مبارزه با استبداد داخلی و همچنین در مقابله با استکبار دول قدرتمند خارجی شروع کرد، نهتنها با شهادت او خاموش نگردید، بلکه میتوان گفت انقلاب مشروطه تاحدودی در تداوم این تلاشهای او صورت گرفت. وی با اقدامات خود سببساز ایجاد تحول در افکار مردم جامعه شد و به آنان جرات داد علیه استبداد به مبارزه برخیزند تا جایی که ناصرالدینشاه مستقیما به دست یکی از مبارزان به نام میرزارضا کرمانی ترور گردید. بهعبارتدیگر، در نتیجه این تلاشها بود که مردم ایران دریافتند که میتوان با شاه و دربار به چونوچرا پرداخت و حق خود را ـ ولو به زور ـ از حکومت مطالبه کرد. علاوه بر این امیرکبیر دست دول استعمارگر را از منافع ایران هرچند برای مدتی کوتاه نمود. این باورها به تاسی از آموزههای تشیع اثناعشری و بهویژه مکتب ظلمستیز امام حسین(ع) بهطوربالقوه در میان مردم وجود داشت، اما به تبع جسارتها و اقدامات اشخاصی نظیر امیرکبیر به فعل درآمد.
عزل و قتل امیرکبیر
در بیستودوم محرم 1268.ق گزارش انفصال امیرکبیر از صدارت به سفارتخانههای مقیم تهران از سوی میرزامحمدخان شیرازی (وزیر دول خارجه) اطلاع داده شد. امیرکبیر پس از سپردن تعهد درخصوص پذیرفتن شغل وزارت نظام، نزد ناصرالدینشاه رفت. شاه به او گفت: «شیوه اداره کشور را بر تقسیم وظایف قرار دادهام.» لسانالملک سپهر نوشته است: «در این دیدار امیرکبیر گستاخی کرد و به شاه گفت: این کشور را من نظم دادهام و همه کارهای دشوار را من به انجام رساندهام. این دبیران و این نظام و اسلحهخانه را من آراستهام و یاغیان را من از میان برداشتهام و مالیات دیوانی را من به وصول رساندهام. امروز به جای پاداش نباید مرا کیفر داد و کشور را تباه کرد.» به تبع این دیدار، در بیستوپنجم محرم همانسال امیرکبیر از وزارت نظام نیز معزول و از دخالت در کلیه امور داخلی و خارجی ممنوع گردید و مقام صدارت به میرزاآقاخان اعتمادالدوله تفویض شد. لسانالملک میگوید: «جسارت امیرکبیر شاه را خشمناک کرد و دستور داد فرمان حکومت کاشان را برای او بنویسند و به توقف در کاشان مامور شد. اما امیرکبیر این ماموریت را نپذیرفت. چون حضور امیرکبیر در تهران به هر عنوان باعث تزلزل صدارت میرزا آقاخان اعتمادالدوله میشد، از این رو او باید از طهران طرد میگردید و بیش از هر کس میرزاآقاخان در تبعید امیر به فین کاشان اصرار داشت.»
نتیجه
امیرکبیر را میتوان از جمله دلسوزان و مشفقان این سرزمین در دوره سیاه و شوم استبداد و ستم قاجاریه و تاراج ایران بهوسیله دول قدرتمند بیگانه قلمداد کرد. درواقع عزت و افتخاری که امیر به ایران و فرهنگ بومی و مذهبی مردم این مرزوبوم بخشید، باعث گردید تا رنسانس و تولدی دوباره و جدید در ایران رخ دهد. در طول سلطنت قاجار، امیر تنها وزیری بود که با پشتکار و عزمی راسخ و کوبنده و شکستناپذیر، گوش و چشم ایرانیان را باز کرد و راه ترقی و پیشرفت کشور را به مردم نشان داد و استقلال فکری، فرهنگی و تمدنی از بیگانگان را از ابهت و معنا برخوردار ساخت. در هر صورت نفوذ فکری و معنوی امیرکبیر امری نیست که بتوان آنرا نادیده گرفت. در آن مقطع تاریک و اسارتبار، وجود چنین مرد آزادهای برای کشتی طوفانزده ایران به عنوان ناخدا و ناجی لازم و ضروری بود و او توانست با اعتماد به مردم و توکل به خدا به مقصود مقدس خود برسد و تحولی بزرگ و ریشهدار را در تمام ارکان اجتماعی ایران ایجاد نماید.
امیرکبیر را میتوان یک سیاستمدار موفق نامید. او با نزدیکشدن به شخص شاه (ناصرالدینشاه) و نفوذ در افکار او، توانست اوضاع بد و پریشان و آینده نومیدکننده ایران و سلطنت قاجاریه را به او تفهیم کند و بدینسان میان آن دو یک رابطه صمیمی و اطمینان متقابل برقرار شد؛ چنانکه امیرکبیر در مقام دوست و مشاور اصلی شاه قرار گرفت و حتی به واسطه ازدواج با خواهر شاه جزو محارم اصلی ناصرالدینشاه درآمد و رابطه نزدیک و صمیمیتری را با خانواده سلطنتی برقرار نمود. زن امیرکبیر نیز به شوهر خود وفادار و علاقمند بود و ضمن احترام به افکار این مرد بزرگ، صمیمانه او را در کارهایش یاری میکرد.[2] نفوذ کلام و احترام و علاقه متقابل امیر در شاه و خواهرش و اعتبار و حیثیتی که در دربار پیدا کرده بود و نیز افکار بلند و امیدوارکننده و عدالتجویانه او، حسادتها و خشم و کینه درباریان طماع و همچنین مهدعلیا (مادرشاه) و عمال بیگانه را علیه وی برانگیخت؛ چنانکه همگی درصدد برآمدند با حیلهها و دروغپردازیها خاطر شاه را نسبت به او مکدر و تیره سازند. این تلاشها سرانجام کارگر شد و اطمینان اولیه شاه به امیر تغییر پذیرفت؛ تا بدانجا که جز همسر امیر و عده قلیلی از طرفداران واقعی، کسی از او طرفداری نمیکرد و این عده نیز چون در اقلیت بودند، در نهایت کاری از دستشان برنمیآمد. اما اهداف واقعی و خیرخواهانه امیر در مردم تاثیر خود را گذاشته بود؛ چنانکه ناصرالدینشاه گرچه او را از میان برداشت، اما هرگز نتوانست جریانی که را وی به آن دامن زده بود از بین ببرد و عاقبت خود شاه نیز در آتش آن نابود شد.
ناصرالدینشاه شخصا به امیر علاقمند بود و به درایت و کارآمدی او وقوف داشت اما بر اثر دسیسههای مختلف و بهویژه تحت تاثیر صحبتهای مادرش ــ مهد علیا ــ وی را معزول و به فینکاشان تبعید نمود. دسیسهگران در شبی که ناصرالدینشاه به علت بادهنوشی به مستی دچار شده بود، حکم قتل امیرکبیر را از شاه گرفته و شبانه، با کمک مهدعلیا، توسط یک پیک مخصوص آن را به کاشان فرستادند. ناصرالدینشاه بهمحضآنکه از آن حالت به درآمد، از عمل خود پشیمان شده، پیک سریعی را به کاشان جهت ابطال حکم روانه کرد اما دیگر دیر شده بود. مخالفان امیر سرانجام کار خود را کردند و در حمام فینکاشان او را به روش انتخابی خود وی، با بریدن رگ دستانش به قتل رساندند.
او در شرایطی که وزیر و داماد شاه بود، راه اصلاح امور و مبارزه با عوامل دربار و عمال بیگانه را در پیش گرفت؛ در حالیکه در طول تاریخ ایران کمتر مشاهده شده است که فردی از درون هیات حاکمه به مبارزه با دربار برخیزد.
امیر از نگاه دیگران
هیچ نویسنده ایرانی و حتی غیرایرانی نیست که درباره امیرکبیر مطلبی نوشته باشد اما از زیرکی فوقالعاده و نیروی فکر و ذهن فرهیخته او سخنی نگفته باشد. کلام قائم مقام درباره او جامع هر آن چیزی است که دیگران گفتهاند: «پشتکاری شگفتآور داشت». واستون، منشی سفارت انگلیس، مینویسد: «امیر نظام به همان اندازه پرکار بود که غیرت مسئولیت داشت. روزها و هفتهها میگذشت که از بام تا شام کار میکرد و نصیب خود را همان وظیفه مقدس میدانست و دشواریها و تیرگیها او را از کار، سست و دلسرد نمیساخت. درستی و راستکرداری از دیگر مظاهر استحکام اخلاقی اوست، از این نظر فناناپذیر بود.» وزیر مختار انگلیس درباره او میگوید: «پولدوستی در وجود امیر بیاثر بود.» رضاقلی هدایت که او را نیک میشناخت مینویسد: «به رشوه و عشوه کسی فریفته نمیشد.» دکتر پلاک اتریشی چه خوب گفته است: «پولهایی که میخواستند به او بدهند و نمیگرفت خرج کشتنش شد.» همچنین واستون مینویسد: «امیرنظام بهآسانی به کسی قول نمیداد، اما هر آینه انجام کاری را وعده میکرد، باید به سخنش اعتماد نموده و انجام آن کار محقق شمرده میشد. سخن کوتاه میگفت و کوتاه مینوشت.»[3]
پینوشتها
[1]ـ میرزاتقیخان از زمانی که منشی دستگاه قائم مقام بود تا موقعی که به صدارت رسید، سه بار به خارج از کشور جهت انجام ماموریت سیاسی سفر کرد: به روسیه، ایروان و عثمانی. این سفرها از نظر ماهیت و نیز به لحاظ مقام و مسئولیت او بهکلی با یکدیگر متفاوت بودند. در سفر روسیه که خسرومیرزا را همراهی میکرد (46ـ1245.ق) جوانی بیستودوسهساله و در زمره دبیران بود، نه سال بعد که با ناصرالدینمیرزا ولیعهد (ناصرالدین شاه) برای ملاقات تزار روس روانه ایروان شد(1253.ق) وزارت نظام آذربایجان را عهدهدار بود و شش سال پس از آن که به سفارت فوقالعاده ارزنهالروم برگزیده شد، با مقام وزارت به نمایندگی مختار دولت در کنفرانس (62ـ1259.ق) شرکت میجست.
[2]ـ همسر وفادار امیرکبیر حتی زمانیکه او به کاشان تبعید شده بود، از او جدا نشد و به همراه فرزند خردسالش زندگی در کاشان در جوار همسر خود را به راحتی دربار ترجیح داد.
[3]ـ یکی از نامههای امیر به جان داودخان درباب خرید کشتی:
«عالیجاها عزیزا، سابقا به آن جناب نوشتم که با هر دولتی که صلاح داند قرار بدهد و گفتوگو نماید دو فروند کشتی بخار که هر یک زور شصت هفتاد اسب داشته باشد از آنها ابتیاع شود که بحرالعجم تسلیم نمایند. البته در این باب کمال اهتمام را نموده و بعد از قراردادن و گفتوگونمودن، زود به من بنویسید تا قرار ابتیاعکردن آن را بدهم، البته مسامحه ننمایند که خیلیخیلی لازم است، زیاده چه تاکید شود. فی 8 رمضان1267
در ثانی مرقوم میشود که اگر کشتی یلکن هم یک فروند علاوه بر آن کشتیها میتوانی ابتیاع نمایی، یعنی قرارخرید آن را بدهی و به من بنویسی، عیب ندارد و طالبم البته مسامحه ننمایید.»
منابع
1ـ علیاصغر شمیم، ایران در دوره سلطنت قاجار، انتشارات علمی.
2ـ فریدون آدمیت، امیرکبیر و ایران، انتشارات خوارزمی.
3ـ علیاکبر ولایتی، تاریخ روابط خارجی ایران در دوران ناصرالدینشاه و مظفرالدینشاه، انتشارات وزارت امورخارجه.
4ـ سیدعلی ال داود، نامههای امبرکبیر به انصمام رساله نوادرالامیر، نشر تاریخ ایران.